راه رفتیم، آواز خواندیم، گشت زدیم بین کتاب‌ها و حرف‌های یواشکی زدیم. با یک هندزفری آهنگ گوش دادیم. من گوش چپ، او گوش راست. خندیدیم و سرخوش بودیم و آن وسط‌ها که حواسش نبود و داشتم به حرف‌هاش گوش می‌کردم، دلم تنگ شد براش. دلم برای دو روز بعد که از پیش‌ام می‌رود و خاطره‌ی خوش تنها دلخوشی‌ام خواهد شد، گرفت. نباید گذاشت اصل واقعیت جلوی لذت را بگیرد. به خودم نهیب زدم که در لحظه زندگی کن. آواز خواندیم بلند و لبخند زدیم به عابران که بعدها دو آدم سرخوش و آوازخوان را که غروب یک روز جمعه در خیابان دیده بودند، به یاد می‌آورند.

.

.

.

تهران یعنی تنهایی پرهیاهو. کدام شهری به اندازه‌ی تهران، خیابان‌ها و خانه‌ها و واگن‌های در حال انفجار متروی‌اش در روزهای تعطیل خالی از آدم می‌شود؟ کدام شهری به اندازه‌ی تهران تاب تنهایی آدم‌ها را دارد و برای هر کسی که به آن کوچ می‌کند، می‌خواند: بیا تا برایت بگویم، چه اندازه تنهایی من بزرگ است». تهران تنهاست که تنهایان را پناه می‌دهد. این شهرِ خاکستری‌، دود گرفته و آلوده، سخاوتمند، صبور و پذیراست. انبوه روزمرگی آدم‌ها روی سینه‌اش سنگینی می‌کند ولی آدم‌هایند که باز فرار می‌کنند ازش و چقدر سخت است تاب آوردن و تهران بودن.

دلم آسمان است چشمم دریاست :)

انقلاب بارانی یک فرشته

تهران ,‌ ,یک ,زدیم ,تنهایی ,تاب ,کدام شهری ,به اندازه‌ی ,شهری به ,دارد و ,و برای

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مشاور دیجیتال مارکتینگ و مدیریت کسب و کار نرم افزار حسابداری کاکتوس - نرم افزار های فروشگاهی، مالی اداری و رایگان فن آوری ، آموزش ، سرگرمی و طراحی پاورپوینت فصل ۴ حسابداری مدیریت استراتژیک دکتر نمازی یادداشت های من انبار و انبارداری تور های امارات متحده عربی server تعمیرات لوازم خانگی بلاگی برای سن فایل